خدا
” تو ” را که می آفرید
حواسش پرت آرزوهای “من” بود
شدی همان آرزوی من
یک صندلی نزدیک تر به تو نشستن
چند قدم بیشتر با تو راه رفتن
خوشبختی
کوچکترین لحظه های حضور توست
به خوابم نیا
خوابم را شیرین وسفید میکنی
ولی روزگارم را تلخ وسیاه
عشق یعنی:
با دیدن لبخند همسرت، حس کنی چقققققدر خوشبختی
ﺁﻏﻮش ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ تـو ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ …
ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﻭ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ
تو ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ …
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﮐﻼﻣﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ …
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻢ توﯾﯽ
شکست خوردم
با فتح شهری که تو
در آن نبودی
خیلی وقت است که “بی تابم”
دلم تاب میخواهد
و یک هل محکم
که دلم هـــــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده!
.
.
.
برای قصه ای که با
“یکی بود و یکی نبود” شروع میشود
پایانی بهتر از
آوارگی کلاغ نمی توان نوشت…
.
.
.
به خودم افتخار میکنم که کم اثرترین ماده مخدر هستم!
به چشم خودم دیدم یکی که معتاد من شده بود مثل آب خوردن ترکم کرد
.
.
.
خیلی ها دلـمو شکستن؛
ولی تو با همه فـــرق داری
آخـه ی ضرب المثلی هست ک میگه :
کــــار را آن کرد ک تمــــام کرد
.
.
.
بعضی ” آه ” ها را
هر چقدر هم که از ته دل بکشی
باز هم سینه ات خالی نمیشود
امشب سینه ی من پر است از آن ” آه ” ها
.
.
.
دنیاے بدون تو
شباهَت عَجیبــے با این غروب هاے لعنتـے دارد
دلـگیـر و دل گیــر و دل گیـر
.
.
.
نمی گوید بیا
نمیگوید بمان
نمیگوید برو حتی راحتم بگذار
می آید حرف های عاشقانه میشنود
لبخند میزند و میرود
کارهرشب اوست
.
…
.
.
من
تصوراتم از تو
با ” کــــــــاش ” گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با ” بایـــــــــد”
.
.
.
ارزش دل قد یه مورچه است !
هر دو تا خواسته یا نا خواسته
زیر پا له میشوند !
آدم هـایِ خـوب از یـاد نمـیـرن !
از دل نمـیـرن !
از ذهـن نـمیـرن !
ولـی زودتـر از ایـنـ که فـکـرش رو بـکـنـی از پـیـشـت مـیـرن !
.
.
.
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
.
.
.
گـــ ــاهــــی
دلم بــرای زمـــ ـانی
کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود
.
.
. آدمهای شکسته دو دسته اند:
آنهایی ک یهویی از دست یک نفر افتاده اند…
آنهایی ک یواش یواش
از دست همه ترک برداشته اند…!
.
.عادت دارم
هَـــر روز
جـــــایِ انگشــــــتانم را از روی شیشــــه یِ مانیتور پاک کنم
آخــــر
نوازش کردن عکـــــس هایَت
عادَت مَن است…
.
.
.
امشب هم صحنه سازی می کنم
و خودم را گول می زنم ،
حتما اسب سپیدش بیمار شده بود
و نتوانست بیاید…!
.
.
.
در جـَـــواب اَشک هـــای گـــَرمَم،
که روی گونه هایَم سُرسُره بــازی مــی کَـــردَنــد…
بـِین آن همه آدم،
در آخــــرین دیـــدار ِ رسمـــی مان…
نبایــــد مــی گفـــتـــی:
“دُنــــیای شُمـــا چــِقــَدر قـــَشَنگــــ اَستـــ”
دل اَست دیـگـر
مـــــی شکـــــنــــد…
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ، ﻗﺎﻧﻮﻥ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺍﺳﺖ!
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ..
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ..
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ…
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ “ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ” ﺑﺮﯾﺰﯼ..
.
.
.
گیرم که باران هم آمد…
همه چیز را هم شست…
هوا هم عالی شد…
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است
.
.
.
نه مژده ای
نه مسیحا نفسی
و نه آمدنی!
این شد که به فال بی اعتقادم!
.
.
.
هیچ وقت نباید به اجبار خندید !
گاهی بــاید تا نهایت آرامش گــریه کرد …
لبخـــــند بعد از گریه ؛
از رنگــــین کمــــآن بعد از بـــآران هم زیبـــاتره …
.
.
.
هیچ کس نمی فهمد
پالتو با دستکش های چرم کافی نیست
گاهی بیرون رفتن در این هوا دلِ گرم می خواهد
.
.
.
مـــن می نویسم
و
تـــــــو
نـــمی خوانی !
امـــــــــــا
مخــاطب که تـــو باشــی…
مدیــــــونم اگر ننـــــــویسم…
.
.
.
شماره عوضی نبود …
صدا اشتباه نبود …
صدا همان صدا بود …
چیزی دیگر انگار عوض شده بود …
چیزی شبیه دل …
.
.
.
“صفر را بستند ”
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
.
.
.
دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید !
.
.
.
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه
که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی
ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!
.
.
.
بدترین چیز اینه که با کسی نباشی ولی همه فکر کنن با خیلیایی …
.
.
.
گفت : احوال ات چطور است ؟
گفتم اش : عالی است
مثل حال گل !
حال گل در چنگ چنگیز مغول !
(قیصر امین پور)
.
.
.
مهم نـیـسـتــ . .
ایــن در بــﮧ کــدام پاشنــﮧ مــےچرخــد . . ،
مهم تویــے . .
کــﮧ نــﮧ مــے آیــے، نــﮧ مــے روـے . . .!
.
.
.
یکـــی بود یکــــی … مَــــــن میـــــروم قصه باید شــروع شود . . .
.
.
.
از وقتی که از کنار تو رفتهام
رفتهام
و هنوز به خود نیامدهام …
بارالها …
“زخم”ها ، “رحم” میخواهند …
فقط این دو نقطه را بردار …
.
.
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان … آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود …
.
.
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !
.
.
درد یعنی : مدتی هست که نیست …
.
.
می خواستم بمانم ، رفتم …
می خواستم بروم ، ماندم …
نه رفتن مهم بود و نه ماندن ؛ مهم من بودم که نبودم …
.
.
کاش میشد صداها رو هم کنار عکساشون قاب کرد روی دیوار …
.
.
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی … او از نژاد جاده باشد و رفتنی …
آری روزها گذشت ؛ همان شد : او رفت و من شکستم … .
.
به حساب خیالبافی ام نگذار …
اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها !
فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما …
.
.
این روزها چه قدر دلم هوای آن روزها را کرده …
.
.
می گویند لیاقت نداشت ، نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی … همین !!!
.
.
این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدمها ، بازی با “احساسات” است !!!
.
.
زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کن بنویسی جز … سکوت …
.
.
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم …
.
.
این روزها پرم از لحظه هایی که دوستشان ندارم …
.
.
کاش میان خستگی هایم یکی آهسته می گفت : “خسته نباشی”
.
.
من احساس کرده ام رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد اما سکه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند …
.
.
پاییز فصل رسیدن انارهای سرخ است و انار چه دل خونی دارد از رسیدن …
.
.
دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست !
.
.
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید ؟؟؟ او که تمام زندگی اش “شیرین” بود !؟!؟!
.
.
انگشت نمای مردم شهر شده ام …
شیرین ندیده اند که تیشه به دست بگیرد و به سمت بیستون برود !
.
.
دیگر احتیاط لازم نیست ؛ شکستنی ها شکست …
.
.
مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغِ تمامِ نوشته هایم …
.