دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر می شود
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینی است در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید...
مگه قلب من بت بــود…؟
که خدا تـــو را
برای شـکـستــنـــش فرستاد…؟
***
میتوانم شــــاد باشم ،
راحـــت است . . !
کافیست چشمانم را ببندم
و به خیـــال بروم . . .
***
اندیشیدن به تو زیباست
و امید بخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند
اما امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
می خواهم خود نغمه سر دهم …
***
دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم
و من راننده ام که فریاد میزنم :
دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …
***
دلم آسمان “جمعه” است
می گیرد و نمی بارد !
***
اگر روزی رسیدی که من نبودم
تمام وصیتم به تو این است
” خوب بمان ”
از آن خوب هایی که من عاشقش بودم …. !
***
رویاها را ول کن دلم …
هیچ “تو”یی دوستت نداشته
حتی “تو”های رویاهایت نیز با “تو”های دیگر رفته اند !
بلند شو
رویا دیدن بس است !
***
بچـــه کـــه بـــاشی
از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم
مــی تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـــوی
از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
***
خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…
***
تو هوا باید باشی
وقتی نیستی
زندگیام بند میآید …
***
یک آغوش می خواهم
از تمام این هستی …
هستی … ؟
***
آهسته و آرام نه ؛
ناگهان برو ،
مثل گلوله از تفنگ
که تا بخواهی بفهمی ،
مُخَت پاشیده باشد به دیوار !
***
بعضی حرفها مالِ نگفتن اند
مالِ آلوده نشدن در دایره ی کلمات
همانجا کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند . . .
زاده که شوند انگار مرده اند . . .
***
گاهی ، دوستت دارم هات
بیهوده و غم انگیز است …
همانند دویدن ها
برای جبران گل به خودی!
***
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر،
وقتی تو باشی و
من برگها را با خیالت
تنها قدم بزنم . . .
***
می خواهم با همین قلب ناقص
دوست بدارم
زندگی کنم
و این بار مراقبم
از هر اتفاق عاشقانه ای که بیفتد
عکس بردارم
***
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد…
***
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ
ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻩ ام
ﺍما ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ نویسم
***
ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی
ﻋﺸﻖ من!
ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی
ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ
در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ
در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر
***
غمــگیــنم
همــانــنــدِ مــــرد هــــزار چــهــره که میــگفــت:
نمــی دونــم چــرا تــو زنــدگــیم هِـــی نمــیــشه
***
به من حق بده
که میل به خوردن نداشته باشم
این بغضها که
تو به خورد من میدهی
سیر سیرم میکند …
***
قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود
***
وقتی چاره ای نمی ماند!
وقتی فقط میتوانی بگویی
هرچه باداباد
حتی اگر دل کوه هم داشته باشی
گریه ات میگیرد …
***
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی …
***
در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید
به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده
***
شهر
شاهد مرگ شعر شد
وقتی نیامدی
شاعرانگی ام شکست
***
حس چوب های مصنوعی شومینه رو دارم
میسوزم و تمام نمی شوم . . .
***
آدمک برفی
می دانم سردت است
همین حالا
جلوی بخاری خود گرمت می کنم
اول دست ها
بعد شانه، شکم، پا
نمی دانم گرمت شده یا نه
کجایی
آدمک برفی کجایی؟
***
چه شغل عجیبی !
شروع هفته تو را میبینم
باقی هفته
به خاموش کردن خود در اتاقم مشغولم
***
قـلـبــم بـویِ کـافــور می دهـد !
شـب بـه شـب
در آن مُـرده شـورهـا
آرزویـی را غُسـل می دهـنـد و کفـن می کنـنـد
***
غمگینــــــــــــــم….
مثل مرده ای که تـــوان تـــسلی دادن
به بـــازمـــانـــدگـــانـــش را نــــدارد . . .